توسعه شهر سوخته از نظر فرهنگی، ی، اجتماعی و صنعتی در یک دوره ۴۰۰ ساله از زندگانی هزار ساله، آن را از شکل شهرک کوچک ۱۵ هکتاری خارج و سپس با گستره حدود ۱۵۰ هکتاری تبدیل به یکی از بزرگترین شهرهای دوران مفرغ خاورمیانه کرده که شهرهای محدودی، چون انشان یا تپه ملیان در فارس، اور در بین النهرین، شوش در دشت خوزیان و سرانجام موهنجو دارو در دشت سند قابل مقایسه با آن بوده اند، گستره شهر قابل تقسیم به سه بخش اصلی و سه بخش فرعی است.
شهر سوخته در پنج هزار سال قبل منطقهای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار فراوانی در آنجا وجود داشته است.
دریاچه هامون در سه هزار و ۲۰۰ سال قبل از میلاد دریاچهای بزرگ و پرآب بوده و چندین رودخانه دائمی مانند هیرمند آن را تغذیه میکرده به طوریکه در کاوشهای بدست آمده در اطراف شهرسوخته بستر نهرها و آبراههای گوناگونی پیدا شده که میتوان گمان برد به مزارع کشاورزی آن شهر آب میرساندند.
شهر سوخته دارای تشکیلات مرتب و منظمی بوده است.
آثار باقیمانده در آن نشان دهنده اینست که این شهر در هزاره سوم پیش از میلاد دارای نظام مرتب و منظم آبرسانی و تخلیه فاضلاب بوده و دانش پزشکی (یا جادوگری علمی) در آن به حدی پیشرفته بوده که پزشکان شهر نه تنها از علومی، چون شکسته بندی آگاه بودند بلکه به اجرای اعمال شگفت انگیزی، چون جراحی جمجمه نیز دست میزدند.
کشف نخستین چشم مصنوعی جهان در شهر سوخته
برای نخستین بار در شهر سوخته یک چشم مصنوعی با پیشینه چهار هزار و ۸۰۰ سال کشف شد، این چشم مصنوعی متعلق به زنی ۲۵ تا ۳۰ ساله در یکی از گورهای شهر سوخته مدفون شده و بر روی جمجمه او قرار داشته است.
چشم مصنوعی یافت شده در چشم چپ این زن کار گذاشته شده و با وجود گذشت زمان هنوز سالم مانده است.
جنس این چشم مصنوعی به طور کامل مشخص نشده، اما به نظر میرسد در ساخت آن از قیر طبیعی مخلوط به نوعی چربی جانوری استفاده شده است.
بر روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگهای داخل چشم توسط مفتولهای طلایی به قطر کمتر از نیم میلی متری طراحی شده و مردمک این چشم نیز در وسط طراحی شده و تعدادی خطوط موازی که تقریبا یک لوزی را تشکیل میدهند پیرامون مردمک دیده میشود.
ابو داوود سجستانی
ابو داوود سجستانی، وی متولد ۲۰۲ هجری قمری و متوفای سال ۲۷۵ ه.ق میباشد. بنا به اظهار ابن ندیم، نام اصلی او سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر شداد است.
این فقیه و دانشمند سیستانی، کتب متعددی در فقه، تفسیر و حدیث تالیف نمودهاست که مشهورترین آن حدیث السنن است که مشتمل بر پانصدهزار حدیث که چهار هزار و هشتصد حدیث فقط در باره فقه و تشریع در آن آمدهاست.
دهخدا در لغت نامه و در خصوص وی چنین مینویسد.سلمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر، مشهور به ابو داوود، پیشوای اهل حدیث است.
ابوالفتح بستی
ابوالفتح علی بن محمد بستی از شاعران سده چهارم هجری قمری است.زادگاه او را شهر بست سیستان میدانند.او به زبان عربی تسلط کامل داشت.از نتایج طبع او، دو دیوان شعر به جای ماندهاست. وفات وی را به سال ۴۰۱ ه.ق ثبت نمودهاند. نویسنده کتاب دورنمایی از فرهنگ ایرانی و اثر جهانی آن، این شعر را به عنوان نمونهای از اندیشه و قلم این شاعر سیستانی در نوشته خویش آوردهاست.یکی نصیحت من گوش دار و فرمان کن که از نصیحت سود، آن کند که فرمان کرد
همه به صلح گرایو مدارا کن که از مدارا کردن، ستوده گردد مرد
ابوالفتح سگزی
ابوالفتح سگزی یا ابوالفتح سیستانی، از شاعران و ملوک برجسته سیستان در سده یازدهم هجری قمری است. علاوه بر حکومت داری، در سرودن شعر تبحر داشت. گرچه در ت حکومتی با برادرش ملک حمزه اختلافی نداشت، اما در زمینه شعر وشاعری با وی اختلاف داشت. حمزه غافل سیستانی این رباعی را خطاب به برادرش ابوالفتح سیستانی سروده است.برخاطر عاطرت غباری نرسد از گفته من تو را نقاری نرسد
هرچند طلای خاطرت غش نیست بی زحمت آتش به عیاری نرسد
ابوالفتح نیز پس از دیدن رباعی برادرش، در جواب می سراید.نظمم ز شراب معنوی سرشار است در کش را هوشیاری، ای در کار است
محتاج به پایمردی آتش نیست نقد سخنم، طلای دست افشار استنویسنده الله بخش گرگیج
1- حاج سردار ملک عبدالرحمان گرگیج زاهدان
2-سردارحاج رشیدخان گرگیج سیستان
3-سردارجوادجرگه(گرگیج)در استان کرمان
4_کدخدا رحیم خان گرگیج در زاهدان
5-حاج چنگیزخان کرگیج درگلستان
6-حجت الاسلام والمسلمین حاج حسین جرجندی از معتمدین طایفه دررودبارجنوب استان کرمان
7-حجت الاسلام والمسلمین حاج ابراهیم گرگیج از معتمدین طایفه درسیستان
8-حاج پرویزچشک( گرگیج) ازمعتمدین طایفه گرگیج دراستان گلستان
9-حاج علیم خان گرگیج از معتمدین طایفه درایرانشهر
10-حاج امان الله گرگیج ازمعتمدین طایفه درسیستان ودر زهک
11-حاج لال محمدخان گرگیج ازمعتمدین طایفه درسیستان
12-حاج کچکول گرگیج از معتمدین طایفه گرگیج در قلعه کهنه (زهک)
13-سردارفرهنگی طایفه حاج محمدمهدی گرگیج زاهدان
14-احمدگرگیج فرزند مرحوم حاج دوست محمدگرگیج ازمعتمدین طایفه در روستای الله آباد دراستان گلستان
15-حاج نواب خان گرگیج از معتمدین طایفه در زاهدان
16-محمدخان گرگیج ازمعتمدین طایفه درسیستان(شهرک کهک)
17-حاج غلام مایدین گرگیج ازمعتمدین طایفه دراستان گلستان
-حاج محمد نبی گرگیج ازمعتمدین طایفه در مشهد
19-عیسی کامرانی آبادی ازمعتمدین طایفه در روستای ینقاق استان گلستان
20-آقای حاج علی خورشیدی بم
21-حسن هوشمند شهرستان جیرفت
[دوستان عزیز اگر در لیست بزرگان اسم کسی نوشته نشده مرقوم فرماییذ تا اضافه شود
هیرمنددرمتون تاریخ
يكي از معتبرترين وكهن ترين متون تاريخی برجای مانده در جغرافی تاريخي ايران زمين وسرزمين هاي اسلامي ازآن ابوالقاسم بن احمد جيهاني است. جيهاني اصلا از سيستان است وريشه درفرهنگ وتمدن هيرمند فرمند وهامون ورجاوند دارد.اونخستين جهانگرد وجغرافيا نويس ايراني است وكتاب اشكال العالم يكي از كتابهاي باارزش اوست كه به عنوان منبع اصلي جغرافيا نويسان ايراني وعرب متاخر قرار گرفته است.اين منبع به نيمه دوم قرن چهارم هجري باز مي گرددودر برگ هاي 163؛164؛165و222ازرود هيرمندبه طور خاص اسم برده است. دربخش مربوط به ذکر سيستان وتوابع آورده است:بزرگتر جوي هيرمند است از پشت ولايت غور مي ايد وبر صور راخج وزمين داور وتكناباد مي گذرد وبه بست مي آید وبه سيستان مي رسد وانچه از عمارت وزراعت وزمينها باقي مي ماند به زره مي رود.جوي هيرمند چون از بست ميگذرد وبيك منزلي سيستان ميرسد اب شاخه ها مي شود انجا قسمت مي شود وآنجا قسمت مي شود جويهاي بسيار برمي خيزد هرجويي برروستايي ميرود وآنچه از روستاها وديگر چيزها زيادت مي آيد برزره مي افتد.
كتاب مسالك وممالك ابواسحق ابراهيم اصطخري(متوفي346)ازمنابع مهم ديگر درحوزه جغرافياي تاريخي است كه توسط يك ايراني ديگر نوشته شده است.
اين كتاب حاوي اطلاعات ارزشمندي در شاخصه هاي سرزمين هاي اسلاميست ودر بخش ذكر رودهاي سيستان آورده است:بزرگتر آبي رادرديارسيستان رود هيرمند خوانند.از غور برون ايد تابه شهر بست رسد وازآنجا به سيستان رود به درياي زره اول رودي كه ازو برمي خيزد درميان روستا افتد تا انجا كه به نيشك ر سد.ورودي ديگر برخيزد كه آن رابشتيرود گويند ورودي ديگر كه آنرا سنارود گويند.ودروقت آب خيز دراين رود كشتي از بست به سيستان رود ورودهاي سيستان همه از اين سنارودبرخيزد.ورودي ديگر هست كه آنرا رودشعبه خوانند وسي پاره ديه را آب مي دهد.ورودي ديگر آنجا هست كي نرارود ميلا گويند.ناحيتي بسيار ازان آب برداردوباقي كي بماند دررود كزك به درياي زره رسد.
سفرنامه ابن حوقل(متوفي367)از جيهاني بسيار تاثير گرفته .ابن حوقل اصل ونسب عربي دارد واز روش جيهاني درمعرفي سرزمينهاي اسلامي بهره برده است.يكي از نكات مهم اين كتاب مبحث مربوط به درياي فارس يا خليج فارس است.
ابن حوقل با اختصاص يازده صفحه به سيستان درخصوص هيرمند مي نويسد:رود هير مند درآغاز يك رود است كه از بست جريان ميكند وتايك منزلي سيستان ميرسد ولي ازان شاخه هايي جدا مي شود.نخستين شاخه باب الطعام است كه از روستاها(رساتيق)آغاز وبه مرز نيشك منتهي مي شود.ديگر ناشيرود است كه روستاهاي ناشيرود را سيراب مي كند وديگر سنارود است كه دريك فرسخي سيستان جاري است ودرآن به هنگام بالا امدن اب كشتي مي رانند ورودهاي شهر سيستان همه از سناروداند
سیستان سرزمین فرهنگ وتمدن سیستان سرزمینی با نقشی بسزا در شکوفایی فرهنگ ایرانی و خاستگاه یکی از کهنترین تمدنهای جهان است. مدنیت شکلگرفته در سیستان، از چنان اهمیتی برخوردار بودهاست که تاریخنگاران یونانی پس از دیدار از این سرزمین و مردم آن، تمدن و فرهنگش را قابل برابری با تمدن یونان باستان میدانستند. سیستان همچنین سرزمین مقدس ایرانیان باستان و الگویی برای همه ایرانیان در پیشرفت اقتصادی و اجتماعی بود. پهلوانان این سرزمین نیز همواره نماد اقتدار ایران و نگهبان مرزهای ایرانزمین به شمار میرفتند. سیستان همچنین پایگاه جنبشهای رهاییبخش ایرانی برای مبارزه با اشغالگری بیگانگان بودهاست و از این دیار سردارانی همانند حمزه آذرک و یعقوب لیث صفار برخاستهاند. با این وجود، تازشهای پیاپی خارجی و اختلافهای زیانبار داخلی از سدة ششم قمری و پس از آن، سیستان را به ویرانی و انحطاط سوق داد. تا آنجا که در سدة سیزدهم قمری از سیستان تاریخی، سرزمینی به جا مانده بود که تنها ویرانههایش شکوه باستانی آن را تداعی میکرد. در این میان، امپراتوری بریتانیا که نقشآفرین اصلی رویدادهای منطقهای و جهانی در آن دوران بود با دخالتهایش در سیستان، این سرزمین را به دو پاره تقسیم کرد و نظام آبیاری سنتی آن را نیز از میان برد. در حقیقت کارگزاران ت خارجی بریتانیا با وجود آگاهی عمیق از پیشینة سیستان باستانی و سهم بسزا این خطه در شکوفایی تمدن بشری، چنان لطمهای به پیکرهی سیستان وارد کردند که تاکنون آثار آن بهجا مانده است. با تمام ضرباتی که سیستان بهویژه در یک سده و نیم گذشته متحمل شده است، این سرزمین با توجه به گذشته تاریخی و باستانی آن و قابلیتهای چشمگیری که در گردشگری، کشاورزی و بازرگانی دارد، میتواند بار دیگر جایگاه تاریخیاش را بازیابد.پژوهش سیستان و مرزهای آن» تلاشی است برای آگاهی بیشتر از پیشینه تاریخی و فرهنگی سیستان، ویژگیهای اصلی جغرافیای این سرزمین و همچنین چگونگی ترسیم مرزهای ایران و افغانستان در منطقه سیستان، در این راستا در دو بخش کلیاتی دربارة سیستان» و مرزهای سیستان» بررسیهایی انجام گرفته است.
سیستان در پادشاهی صفویه
سیستان در اساطیر ایران و آئین زرتشت، اهمیت بسزایی دارد. در داستانهای قدیم ایرانی، سیستان و زابلستان از این جهت واجد شهرت و اهمیت است که موطن زال، پدر رستم، پهلوان نامدار ایران باستان میباشد. در یک متن پهلوی به نام شهرهای ایران، ساخت سیستان و بنای آتشکده کرکویه، به افراسیاب تورانی نسبت داده شدهاست.
مورخین قدیم یونان، سرزمین واقع در مسیر سفلای هیرمند را درانگیانا میخواندند که ضبطهای دیگرش زرنگای و سرنگای میباشد. از این منطقه در کتیبههای داریوش اول در بیستون و تخت جمشید، تحت عنوان زرنک یاد شدهاست.
با ورود آخرین دسته از آریاییها در حدود سال ۱۲۸ ق. م؛ که سکه یا سکاها نامیده میشدند از شمال افغانستان به طرف جنوب یعنی قندهار و سپس به طرف غرب راه پیمودند تا به ایالت زرنک و کنارههای دریاچه زره رسیدند و نام زرنک به واسطه ورود سکاها به تان تبدیل گردید و عربها سجستان میگفتند و بالاخره به سیستان تغییر نام یافت که امروزه به همین نام خوانده و شناخته میشود.
نام آوران
یعقوب لیث صفاری:
پادشاه ایران در زمان صفاریان. کسی که موفق به شکست اعراب عباسی شد و زبان فارسی را جان دوباره بخشید.
در آغاز خلافت عباسیان، سیستان از این جهت نیز شهرت پیدا کرد که پادشاهان صفاریان از آنجا بر خاستند و در نیمه دوم قرن سوم بر قسمت عمده جنوب و خاور ایران استیلا یافته و رایت استقلال برافراشتند.
در سال ۷۵۸ هجری شمسی، تیمور با لشکریان خود در جلو حصار سیستان ظاهر شد و قلعه آن را با خاک یکسان نمود. پس از مقاومت مردم، تیمور اهالی سیستان را مورد قتلعام قرار داد.
در سایه ظهور حکومت صفویه، سیستان مجدداً جان گرفت و مدنیتی به هم زد.
در قرن نوزدهم میلادی، ولایت سیستان مایه بحث و منازعه بین حکمرانان هرات و قندهار واقع شد. پس از اتحاد افغانستان توسط دوست محمد خان، محارباتی جهت تصرف سیستان بین ایران و افغانستان روی داد. سرانجام تحدید سرحدات در سال ۱۸۷۲ به دست کمیسیون انگلیسی به ریاست ژنرال اسمیت صورت پذیرفت و قسمتی از سیستان به وسیلهٔ عهد نامه پاریس از سیستان جدا گردید و درآن سوی مرز ماند، اما فرهنگ مردم، آداب و رسوم، زبان و ادبیات آنها همچنان پایدار و پابرجا و یکسان است.
از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۱۶ شمسی، سیستان جزو قلمرو خاندان خزیمه علم درآمد. در این زمان، سیستان بر اساس ترتیبات اداری و ی نوین کشور، به عنوان بخشی از استان کرمان درآمد.
مرکز فعلی سیستان، زابل خوانده میشود. اگرچه در گذشته تحت عناوین نصرت آباد، نصیرآباد و سیستان نیز خوانده میشدهاست. شهر فعلی سیستان در اواخر دهه ۱۸۶۰ میلادی و توسط امیرعلم خان سوم خزیمه بنا شد.
جغرافیای تاریخی
سیستان را میشود به سه نوع سیستان تقسیم کرد:
۱. سیستان کهن و باستان: شامل مرکز تمام مناطق شرق فلات ایران، نیمهٔ جنوبی و شرقی افغانستان کنونی، مناطق شمال پاکستان، کشمیر و همچنین طبق متون تاریخی، در دوران باستان، منطقهٔ تبت در ادوار طولانی متعلق به فتوحات امیران و حکام سیستانی بودهاست.
۲. سیستان اصلی و محدود: شامل نیمهٔ جنوبی افغانستان، منطقهٔ چمن و ارتفاعات آن در پاکستان، مثلث شمال غرب بلوچستان پاکستان و سیستان ایران = زهک، جزینک، زابل، ادیمی، محمدآباد، بنجار، شهر جدید رامشار، لوتک، و.
۳. سیستان رسمی: که بعد از عهد نامهٔ پاریس به دو بخش سیستان ایران و سیستان افغانستان تقسیم شده است؛ که ولایات هلمند، نیمروز و جنوب ولایت فراه جزو سیستان افغانستان و شهرستانهای زابل، نهبندان و توابعشان و شرق کویر کرمان جزو سیستان ایران محسوب میشوند.
درباره این سایت